مردم ملتهای مختلف وقتی که دور از وطن زندگی می کنند
روسها و مشابه هاشون که ده - پانزده سال پيش از سرکوبهای اجتماعی دوران کمونيسم رها شده اند
الف) اگر تازه وارد باشه :من اصلاً روس نيستم، فقط انگليسی بلد نيستم.
ب) اگر چند سالی از آمدنش گذشته باشه: باهام روسی حرف بزنی، انگليسی جواب می دم، انگليسی حرف بزنی، روسی جوابتو می دم تا حالت جا بياد.
چينی ها
در اداره پست: اومدم بسته ای که پستچی تحويل نداده رو بگيرم.
خانم پشت دخل پست: البته، اسمتون لطفاً و آدرس
چينی: من جنيفر هستم، خيابان فلان، پلاک بهمان.
خانم پشت دخل پست: متاسفم ولی برای اين آدرس فقط يک بسته هست که اونهم به اسم چن لينگ جيائو جينگ هست.
چينی با اعتماد به نفس اضافی (چيزی تو مايه های اينکه چقدر تو ... ): خوب اون اسم ديگه منه ديگه!
ويتنامي ها، ايضاً فيليپيني ها
کار، کار، کار، کار، خانواده رو بی خيال!
هنديها، همون روز اول، با کمی تا قسمتی باد در گلو
ببينين! من باکاراجو هستم. اين لباس ملی منه، اين عکسها هم مربوط به مراسم ازدواج ما است. سنتها و فرهنگ ما خيلی قشنگه. شما هم اگر دوست نداريد، هيچ مهم نيست.
آلمانها
جيغ؛ داد؛ فرياد؛ صحبت بلند بلند پای تلفن توی اتاق عمومی محل کار، فين، باز هم فين، فين خيلی طولانی و پرصدا. شوخی با بغل دستی، خنده با صدای خيلی بلند. خدای اعتماد به نفسه، درس اخلاق هم می ده.
بهش می گم آلمان چطوره؟ می گه: کشور مزخرفيه! مزخرفترين کشور دنيا!
پاکستانيها، بعد از گرفتن مهاجرت و شهروندی
با عجله می ياد طرفت و می گه: "بيا! بيا! يه چيزی خيلی خنده داره!"
- "بگو"
- "اينجا کولرهاشون خنک نمی کنه اونوقت به کشورای ما می خندن."
بعضی يا شايد حتی خيلی از ايرانيها
الف) تا يکی دوسال اول بعد از ورود به کشور غريیه: وقتی بفهمه ايرانی هستی، به عادت قديمی که از وطن با خودش آورده، يک عالمه نق می زنه و درباره زمين و زمان حرف های منفی می گه. بعدش هم تمام سيستمهای مديريتی همه دنيا رو تجزيه تحليل می کنه. آخه همه چيز بهش مربوطه و کلاً هم علامه دهره.
یه عده هم درست برعکس: بابا اينجاييها که اصلاً فرهنگ ندارند، همه اش به فکر عياشی اند
اما در يک چيز اين دو گروه ايرانيها مشترک هستند و آنهم اينکه اگر با غير ايرانی مواجه بشن، ترديد می کنن که بگن اهل کدام کشورند: "اگر بگم ايرانی هستم، بايد سه ساعت توضيح بدم که ايرانيم و نه عراقی، تا حالا شتر سوار نشدم، کشورم خيلی سرسبزه و تمامش بيابونی نيست، با تروريستها هم هيچ سروکاری ندارم و اصلاً تا حالا هيچکجای دنيا هيچ ايرانی ای تروريست نبوده."
خلاصه يا کلی حرف می زنه تا از اعتماد به نفسی که نداره، دفاع کرده باشه. يا اينکه کلی ترديد می کنه و ساکت می مونه ... تا اينکه یه روز، يه محلی بهش می گه: " اِ ... تو ايرانی هستی؟ من چند تا دوست ايرانی دارم که خيلی آدمای نازنينی هستند. چه سنتهای قشنگی دارين، چقدر غذاهاتون خوشمزه اس ..." وقتی که تعداد اين برخوردها به بيست سی تا می رسه، تازه می فهمه که بابا اينجورها هم نيست.
ب) ده سال پس از ورود به کشور غريبه: اگر تماسش با ايران قطع باشه، فکر می کنه ايران جهنمه. اگر در تماس باشه و رفت و آمد کرده باشه، تازه اقرار می کنه که همه جای دنيا کم و بيش همينه. می گه ايران خوبيهايی داره که هيچ جای ديگه نيست، جاهای ديگه هم خویيهايی دارند که در ايران کمرنگتره.
روسها و مشابه هاشون که ده - پانزده سال پيش از سرکوبهای اجتماعی دوران کمونيسم رها شده اند
الف) اگر تازه وارد باشه :من اصلاً روس نيستم، فقط انگليسی بلد نيستم.
ب) اگر چند سالی از آمدنش گذشته باشه: باهام روسی حرف بزنی، انگليسی جواب می دم، انگليسی حرف بزنی، روسی جوابتو می دم تا حالت جا بياد.
چينی ها
در اداره پست: اومدم بسته ای که پستچی تحويل نداده رو بگيرم.
خانم پشت دخل پست: البته، اسمتون لطفاً و آدرس
چينی: من جنيفر هستم، خيابان فلان، پلاک بهمان.
خانم پشت دخل پست: متاسفم ولی برای اين آدرس فقط يک بسته هست که اونهم به اسم چن لينگ جيائو جينگ هست.
چينی با اعتماد به نفس اضافی (چيزی تو مايه های اينکه چقدر تو ... ): خوب اون اسم ديگه منه ديگه!
ويتنامي ها، ايضاً فيليپيني ها
کار، کار، کار، کار، خانواده رو بی خيال!
هنديها، همون روز اول، با کمی تا قسمتی باد در گلو
ببينين! من باکاراجو هستم. اين لباس ملی منه، اين عکسها هم مربوط به مراسم ازدواج ما است. سنتها و فرهنگ ما خيلی قشنگه. شما هم اگر دوست نداريد، هيچ مهم نيست.
آلمانها
جيغ؛ داد؛ فرياد؛ صحبت بلند بلند پای تلفن توی اتاق عمومی محل کار، فين، باز هم فين، فين خيلی طولانی و پرصدا. شوخی با بغل دستی، خنده با صدای خيلی بلند. خدای اعتماد به نفسه، درس اخلاق هم می ده.
بهش می گم آلمان چطوره؟ می گه: کشور مزخرفيه! مزخرفترين کشور دنيا!
پاکستانيها، بعد از گرفتن مهاجرت و شهروندی
با عجله می ياد طرفت و می گه: "بيا! بيا! يه چيزی خيلی خنده داره!"
- "بگو"
- "اينجا کولرهاشون خنک نمی کنه اونوقت به کشورای ما می خندن."
بعضی يا شايد حتی خيلی از ايرانيها
الف) تا يکی دوسال اول بعد از ورود به کشور غريیه: وقتی بفهمه ايرانی هستی، به عادت قديمی که از وطن با خودش آورده، يک عالمه نق می زنه و درباره زمين و زمان حرف های منفی می گه. بعدش هم تمام سيستمهای مديريتی همه دنيا رو تجزيه تحليل می کنه. آخه همه چيز بهش مربوطه و کلاً هم علامه دهره.
یه عده هم درست برعکس: بابا اينجاييها که اصلاً فرهنگ ندارند، همه اش به فکر عياشی اند
اما در يک چيز اين دو گروه ايرانيها مشترک هستند و آنهم اينکه اگر با غير ايرانی مواجه بشن، ترديد می کنن که بگن اهل کدام کشورند: "اگر بگم ايرانی هستم، بايد سه ساعت توضيح بدم که ايرانيم و نه عراقی، تا حالا شتر سوار نشدم، کشورم خيلی سرسبزه و تمامش بيابونی نيست، با تروريستها هم هيچ سروکاری ندارم و اصلاً تا حالا هيچکجای دنيا هيچ ايرانی ای تروريست نبوده."
خلاصه يا کلی حرف می زنه تا از اعتماد به نفسی که نداره، دفاع کرده باشه. يا اينکه کلی ترديد می کنه و ساکت می مونه ... تا اينکه یه روز، يه محلی بهش می گه: " اِ ... تو ايرانی هستی؟ من چند تا دوست ايرانی دارم که خيلی آدمای نازنينی هستند. چه سنتهای قشنگی دارين، چقدر غذاهاتون خوشمزه اس ..." وقتی که تعداد اين برخوردها به بيست سی تا می رسه، تازه می فهمه که بابا اينجورها هم نيست.
ب) ده سال پس از ورود به کشور غريبه: اگر تماسش با ايران قطع باشه، فکر می کنه ايران جهنمه. اگر در تماس باشه و رفت و آمد کرده باشه، تازه اقرار می کنه که همه جای دنيا کم و بيش همينه. می گه ايران خوبيهايی داره که هيچ جای ديگه نيست، جاهای ديگه هم خویيهايی دارند که در ايران کمرنگتره.
۱ نظر:
من از همون روز اول به همه همکارام که تقریبا هیچکدوم کانادایی نیستن گفتم ایرانی هستم. البته تقریبا همشون اول فکر می کردن من عربم. وقتی میگفتن عرب نیستم می گفتن پس چی هستی؟
گفتم ایرانی (persian)
بعد یه درس 10
دقیقه ای جفرافی/تاریخی بهشون دادم تا فرق ایرانی و عرب و فارسی و عربی رو بفهمن. همین که فرق ما رو با عربا بفهمن نصف کار حله. ولی خداییش هم همین چیزایی که اینجا تو تورونتو اتفاق می افته اگه تو ارین بود هزار تا غر می زدیم ولی اینجا ککمون هم نمی گزه. الآن دو روزه تو پیاده رو های تورونتو نمیشه راه رفت از یخبندون. اگه ایران بودیم داشتیم در مورد مادر و خواهر شهردار و بقیه مقامات حرف می زدیم. ولی اینجا...فقط به هم می گیم Merry Christmas
در ضمن از دیدن رفیق خیلی قدیمی خوشحال شدم.
اوضاع هوا تو استرالیا چطوره؟
بهرنگ
ارسال یک نظر