بخش آخر: تجربيات شخصی
آنچه که تا اينجا تقديم شد، در واقع اصول زير بنايی و استاندارد پيشنهادهای تحقيقاتی را تشکيل می دهد. آنچه در مورد پيشنهاد تحقيقاتی در اين وبلاگ نوشته ام، روش تهيه يک پيشنهاد تحقيقاتی ايده آل است، يا به قول مهندسها و بچه های رشته رياضی "ميل می کند به طرف ايده آل بودن". به عبارت ديگر سعی من در نوشتن اين مطالب اين بوده است که بهترين هايی که تا امروز آموخته ام را انتقال بدهم در حاليکه شخصاً وقتی اولين بار با موضوع تهيه پيشنهاد تحقيقاتی دست به گريبان شدم و اولين پيشنهاد تحقيقاتی که برای يک دانشگاه فرستادم و مورد قبول دانشگاه مورد نظرم قرار گرفت، ابداً به ايده آل نزديک نبود. آنچه که من نوشتم نسخه خامی بود از آنچه در اين چند هفته در اين وبلاگ نوشتم، ولی اگر با اين شرايط که شرح داده شد نوشتاری را تهيه و ارسال می کردم، شانس اينکه بورس تحقيقاتی نصيبم شود بيشتر می بود. ديگر اينکه، زمانيکه وارد دانشگاه شدم، اولين کاری که از من خواستند انجام بدهم، تنظيم يک پيشنهاد تحقيقاتی جديد بود. موضوع اوليه من طراحی کنتاکت لنز برای اطفال بود و آن پيشنهاد تحقيقاتی شکسته بسته ای که من نوشته بودم، مرا به اهدافی که مورد نظرم بود (ورود به دانشگاه) رساند ولی برای ادامه کار کافی نبود. پيشنهاد جديدی را بايد تنظيم می کردم که پيش زمينه کافی در موردش نداشتم. از آن بدتر اينکه، روش نوشتاری من خود ساخته بود و با استانداردهای موسسه ای که در آن شروع به کار کرده بودم همخوانی کافی نداشت. بنابراين در اين بخش مايلم آنچه که از تجربيات شخصی ام به ياد دارم تقديم خاطر گرامی شما نمايم.
يکی از مشکلات اصلی نوشتاری من، عدم انسجام مطالب بود. من قادر نبودم مطالب مربوط به يک موضوع را دنبال هم بنويسم و بعد موضوع بعدی راشروع کنم. هر پاراگراف مطلبی را آغاز می کرد و به نتيجه گيری می رسيد و پاراگراف بعدی مطلب ديگری را آغاز می کرد و به همان نتيجه گيری اول ختم می شد. نوشته های من به جای اينکه به صورت يک خط ممتد به پيش برود، روالی مارپيچی را طی می کرد. شايد درک اين استعارات ساده نباشد ولی اگر در نوشتار خودتان به دنبال اين پديده بگرديد، احتمالاً مصداق آنرا خواهيد ديد. مصححين نوشتار من، هر بار تاکيد می کردند که ذهن خواننده را بايد در يک قيف قرار بدهی، نوشتار را از يک موضوع گسترده شروع کنی و بتدريج موضوع را تنگ تر و تنگ تر کنی و فقط يکبار، در پايان مطلب، نتيجه گيری را ارائه کنی. اگر به آغاز سلسله نوشته های من در مورد "چگونه يک پيشنهاد تحقيقاتی موفق بنويسيم" باز گرديد، خواهيد ديد که عملاً هنوز هم من از همين سبک نوشتاری استفاده می کنم. موضوع را در ابتدای کار شروع کرده ام و در چهار يا پنج قسمت به مرحله ای رسانده ام که شايد شما به عنوان خواننده، تصور می کرديد که به پايان بحث نزديک می شويم. سپس سری جديدی را شروع کردم که گويا تمام ماجرا را از نو برايتان شروع کرده باشم، پاره ای از مطالب قبلاً گفته شده را مجدداً تکرار کردم، اما اينبار جزئيّات بيشتری را ارائه کردم و اکنون در پايان آن بخش، مجدداً اين بخش جديد را می نويسم که باز تکرار بخشی از مطالب قبلی را دربر دارد و نکات ريزتری را ارائه می کند و تجربيات شخصی ام را ارائه می کند. اگر خوب دقت کنيد، می بينيد که اين سبک نوشتار احتمالاً برای آموزش دادن مطالب بسيار مفيد است و مطلب را آنقدر تکرار می کند که بالاخره در ذهن خواننده جای می گيرد. گمان می کنم اين روش نوشتاری من، ميراث سالهايی است که من در محيطهای آموزشی کار کرده ام. وقتی که برای يک جمعيت بيست الی يکصد نفره صحبت می کنيد، و يا در وبلاگ يا وبسايت مطلبی را می نويسيد، با افراد مختلفی مواجه هستيد. در کلاس درس و در پشت کامپيوترهای وصل شده به اينترنت، افراد مختلفی قرار دارند. برخی فوق العاده سريع الانتقال هستند و نيازی به نوشتار حلقوی يا مارپيچی ندارند و ترجيح می دهند اصل مطلب را يکجا دريافت کنند. برخی هم نياز به تکرار مطلب دارند. به نظر من، استفاده از روش سخنرانی يا نوشتار مارپيچی، در کلاس و يا در محيطی که از نظر سرعت انتقال و درک مطلب، غير متجانس است، کاملاً ضروری است، اگر چه برای آنانکه سرعت انتقال بالايی دارند کاملاً آزار دهنده است. آيا کتاب "چه کسی پنير مرا جابجا کرده است؟" را خوانده ايد؟ حتماً اين کتاب را بخوانيد. اين کتاب يک موضوع بسيار ساده را در غالب يک داستان هفتاد صفحه ای ارائه می کند. کسی که با آن موضوع ساده از قبل آشنا شده باشد، خواندن آن کتاب برايش عذاب آور است، ولی کسی که با موضع و نتيجه گيری آخر مطلب آشنا نيست، با کمال لذت کتاب را به اتمام می رساند. همين پاراگراف اخير هم، يک نوشتار حلقوی است. من عمداً موضوع را چند بار آغاز کردم، دليل آوردم، مثال زدم، نتيجه گرفتم و دوباره همان موضوع را از سر شروع کردم، مثال زدم و نتيجه گرفتم. اگر برايتان عذاب آور بود، شرمنده ام، ولی عذابی که به شما دادم خيلی کمتر از عذابی بود که خودم کشيدم تا اين سبک نوشتاری را درک کنم و به صورت ارادی و آگاهانه از آن استفاده کنم. فرق من امروز با آنروز در اين است که هم سبک نوشتاری حلقوی را می شناسم و هم سبک نوشتاری خطی را و بر حسب موقعيت و شرايط هر کدام را به نحوی تقريباً آگاهانه به کار می گيرم. شما هم اگر اين مطلب را خوانديد، می توانيد چنين باشيد.
در نوشتار علمی امّا، روش نوشتاری حلقوی قابل قبول نيست. زمانيکه شما مقاله ای علمی برای يک مجله علمی حرفه ای می نويسيد، و يا زمانيکه يک پيشنهاد تحقيقاتی تنظيم می کنيد، معمولاً مخاطب شما افرادی حرفه ای هستند که حوصله مخلّفات و حواشی ماجرا را ندارند. خواننده شما در چنين مواردی، معمولاً حداقل مدرک علمی که دارد، دکترای تخصصی است و اگر چه ممکن است از موضوع تحقيق شما کمترين اطلاعی نداشته باشد، نيازی هم به نوشتار حلقوی تکرار کننده ندارد چون ذهنش بيش از حد به روش خطی عادت کرده است. مطلب در چنين مواردی بايد بصورت کاملاً خطی مطرح شود. بعنوان مثال، اگر بخواهيد ثابت کنيد که کمبود اکسيژن در قرنيه، عوارض مهمی را ايجاد می کند، ابتدای نوشتار يا صحبت شما آمار مصرف کنتاکت لنز خواهد بود و اينکه چقدر مصرف کنتاکت لنز ارزشمند و مهم است. بعد آمار، مشکلات مصرف کنتاکت لنز مطرح می شود. سپس، جمله ای درباره عوامل سبب ساز اين مشکلات بيا ن می شود و فهرستی از عوامل موثر شناخته شده و احتمالی در پيدايش مشکل در مصرف کنتاکت لنز ذکر می گردد. جمله بعدی می تواند چيزی شبيه به اين باشد: "يکی از عواملی که احتمالا تاثير به سزايی در مشکلات ناشی از مصرف کنتاکت لنز دارد، افت فشار اکسيژن در پشت برخی از انواع کنتاکت لنز است." برای هر کدام از اين جملات، منابعی از مقالات چاپ شده در مجلات معتبر علمی می آوريد و بعد می گوييد: "اينکه چه فرآيندهای ملکولی در اپی تليوم قرنيه منجر به واکنشهای التهابی به کمبود اکسيژن می شوند، به خوبی بررسی نشده است. بررسی اين فرايندهای ملکولی از اين جهت حايز اهميت است که می تواند منجر به شناسايی مکانيسمهای التهابی و ابداع روشهايی برای پيش گيری از فعال شدن اين مکانيسمها شود. با شناسايی اين مکانيسمها، می توان به درمان برخی از عوارض مرتبط با کمبود اکسيژن، منجمله نئوواسکولاريزاسيون قرنيه انديشيد. در ابعاد گسترده تر، شناسايی اين مکانیسمها، می تواند منجر به درک صحيحتر فرايندهای زمينه ساز رشد نئوواسکولاريزاسيون در غدد سرطانی شود و گامی فراتر در مسير درمان سرطان حاصل گردد."
اگر اين پاراگراف اخير را به عنوان نمونه ای از نوشتار خطی در نظر بگيريد، خواهيد ديد که مشکل است بتوانيد حتی يک کلمه آنرا خط بزنيد (البته شايد هم بتوانيد، چون من اين جکله را فی البداهه نوشتم). مشکل دوم در نوشتارهای علمی اين است که، متن را بايد آنقدر بالا و پايين کنيد که هيچ کلمه اضافه ای در آن نباشد. متن علمی، جايی برای تمثيلهای اديبانه ندارد (متاسفانه). مثلاً اگر در پاراگراف بالا می نوشتم "گامی فراتر و بسيار ارزشمند در مسير درمان سرطان"، عبارت "بسيار ارزشمند" غلوّ (خالی بندی!) می بود چون من هنوز به نتايج نهايی کار نرسيده، چگونه می توانم نتايج را آنقدر مهم جلوه بدهم؟ ضروری است که اينگونه عبارات از درون متن ريشه کن شوند. استاد راهنمای من به اينگونه عبارتها می گويد عبارتهای پشمکی! در ابتدای کار من، هر بار که متنی را برای تصحيح به او می دادم، می گفت: "پشمکهاشو در آوردی يا باز هم پشمکی نوشتی؟"
در اينجا لازم است مبحث را به خاتمه برسانم چرا که اين گفتگو قابل اتصال به بحث مقاله نويسی و پايان نويسی و حتی نگارش سوابق کاری (کاريکولوم وايتا) است که فعلاً مجالی برای نگارش آن نيست. لذا به عنوان جمع بندی نهايی اين مبحث پنج نکته را عرض می کنم
الف) هميشه دقت فرماييد که در نوشتارهای علمی، فقط از روش خطی استفاده کنيد
ب) ترتيب مطلب را از گسترده به جزء (به صورت قيفی) تنظيم کنيد
پ) تمامی کلمات اضافی و قابل حذف را از داخل متن خارج کنيد
ت) هر جمله ای که می نويسيد، دقت کنيد که با عنوان تحقيق هماهنگ باشد و از دايره کاری موضوع تحقيق شما ذره ای بيرون نرود
ث) فراموش نکنيد که خواننده مطلب شما به دنبال شما می گردد و به شما نياز دارد
اين نوشتار در پاسخ به پرسشهای مکرر دوستان در زمينه پيشنهادات تحقيقاتی تنظيم و تقديم گرديد. اميدوارم پاسخ کافی به پرسشهای شما داده باشم. اگر در مورد اين مطلب پرسش يا نظری داريد، لطفاً از طريق پست الکترونيک زير اعلام فرماييد:
amunoruz@gmail.com