او می گويد
و گاهی که با افتالمو سکوپ ته چشم بیما رانم را می بینم از خودم می پرسم: چه می دانی از این چشم کوچولو که حالا این طورآرام ایستاده که جستجویش کنی وعلت درد ندیدنش را بیابی
هر کس خدایش را به گونه ای می یابد انیشتن در قانون سرعت نور و شاید عارفی درحالات روحی خوداما من هر روز جویای ذره ای از جلوه ی پروردگارم دردانه دانه ی سلول های چشم بیمارانم هستم.
من اپتومتری را دوست دارم چرا که لحظلا تی که برای ساختن عینک کودکی يک ساله با نمره +7.00 سپری می کنم برایم لذت بخش است .وقتی که برای تنظیم عینک آمد از نبودن آن برای حتی لحظه ای، اظهار ناراحتی می کرد وکلمه عینک جزو اولین کلماتی است که پی در پی بعد از کلمه مامان تکرار می کند. شایداین حس لذت بخش است که دراستانه اشتیاق من را برای آموختن
بیشتر می کند. شاید این احساس است که که باعث می شود تما می عینک بیمارانم را خودم با علا قه درست کنم .وقتی می توانم دریچه ای در بهتر دیدن زیبایی های عالم را بر بندگان خدا بگشایم هر لحظه ارزو می کنم پروردگارم دریچه ای از معرفت را
به من بنمایاند
و من در نوشته های او يادآوری دگرباره اين پيام را می شنوم
هميشه به ياد داشته باش که برای چه برانگيخته شده ای
هر لحظه، هر لحظه آرزو کن پروردگارت دريچه ای از معرفتش را بنماياند
و راه باز خواهد شد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر