All content of this weblog is subject to copyright law

کليه حقوق نوشته های اين وبلاگ و وبلاگهای مرتبط با آن منجمله وبلاگ http://cclpersian.blogspot.com/ در انحصار نگارندگان است و هرگونه نقل و اقتباس و کپی برداری بدون ذکر نام نگارنده به منزله ناديده گرفتن حقوق مولفين و قابل پيگرد می باشد

یکشنبه، بهمن ۰۲، ۱۳۹۰

نسبت کاپ به ديسک


در قسمت قبلی، مطالب مقدماتی در مورد معاينه شبکيه عنوان شد که شايد بگوييد تکراری بود و ملال آور
بطور خلاصه، چند روش برای معاينه شبکيه در اختيار داريم که جز مورد اول (افتالموسکپی مستقيم)، بقيه موارد نياز به دستگاههای نسبتا گرانقيمت يا کاملا گرانقيمت دارد. اين موضوع باعث شده که در اکثر مواردی که اين دستگاهها در دسترس نيست، معاينه کامل شبکيه مورد سهل انگاری قرار گيرد. اين در صورتی است که بيماری آب سياه (گلوکوم) يکی از مواردی است که نياز به توجه بيشتری از جانب اپتومتريستها دارد و حتی در نبود امکانات مالی قوی نيز ضروری است که اقدامات کافی صورت پذيرند. لذا در اين قسمت، قدری در مورد کارآيی افتالموسکپ مستقيم در تشخيص يکی از عمده ترين عوامل نابينايی گفتگو خواهيم کرد، اما با در نظر گرفتن جنبه عملی اين کار.
قطعا موافق هستيد که حتی با يک افتالموسکپ معمولی هم می توان سر عصب باصره را به راحتی بررسی کرد. حتما هم اطلاع داريد که برای شناسايی گلوکوم، شکل و شمايل سر عصب باصره يکی از پنج فاکتور اصلی به شمار می رود. سوال اين است که آيا همه ما اپتومتريستها برای همه مراجعينمان اين معاينه ساده را انجام می دهيم؟ تا اينجا گفتيد بله، بله و بله. جواب سوال بعدی چيست؟ آيا همه ما نسبت کاپ به ديسک را در پرونده بيمار ثبت می کنيم؟ اگر واقعا اين کار را می کنيد که بسيار عالی است ولی شخصا مطبهای زيادی را ديده ام که پرونده ای برای بيمار تشکيل نمی دهند، تا چه رسد به ثبت نسبت کاپ به ديسک. نکته ديگر اينکه اگر هم نسبت کاپ به ديسک را ثیت می کنيد، آيا ارزيابی شما از نسبت کاپ به ديسک با ارزيابی بقيه اپتومتريستها يکسان است؟ جواب به اين سوال به احتمال قريب به يقين يک نه قاطع است. همين اخيرا در آمارگيری ساده ای که از پنجاه اپتومتريست در استراليا به عمل آمد، تفاوتهای قابل توجهی در نتايج مشاهده شد و کلا اين مشکل نه به ايران اختصاص دارد و نه به اپتومتری. يکی از مشکلات تخمين زدن نسبت کاپ به ديسک کلا سابجکتيو بودن آن است و لذا نياز به تمرين و مقايسه نتايج حاصله از همکاران دارد و اصولا يکی از کاربردهای ابزارهای تصويربرداری نيز همين است که ارزيابی نسبت کاپ به ديسک را از حالت شهودی خارج می کنند. به عبارت ديگر، با عکسبرداری از سر عصب باصره در هر بار مراجعه بيمار (عکسبرداری سالانه يا دو سال يکبار) می توانيد تصاوير را مقايسه نموده و هر گونه تغييری را شناسايی نماييد. علاوه بر اين، اگر فردی غير از خود شما هم عکسها را ببيند، می تواند نسبت کاپ به ديسک دو سال پيش و امسال را مقايسه نمايد.
در ذيل چند نمونه تصوير که از سر عصب باصره برايتان تدارک ديده ام تقديم می گردد و اميدوارم همکاران اعلام نظر کنند و تقريبهای خود را در قسمت نقطه نظرها اعلام فرمايند تا همگی ارزيابيهايمان را با هم مقايسه و استاندارد کنيم.
ضمنا لازم به يادآوری است که بهتر است قبل از پاسخگويی به اين تمرين، سری به کتابهايتان بزنيد و روش صحيح ذکر نسبت کاپ به ديسک را مرور فرماييد، شايد که آن روشی که در دانشگاه آموخته ايد بی نقص نباشد.

تصوير شماره يک





تصوير شماره دو




تصوير شماره سه






تصوير چهارم






تصوير پنجم




تصوير ششم




تصوير هفتم




تصوير هشتم




تصوير نهم




تصوير دهم

۱ نظر:

Ghazal Mehrban Pour- MCOptom گفت...

با عرض سلام
به نظر من نسبت كاپ به ديسك در شكل هاى بالا به ترتيب زير است:
شكل ١. 0.45
شكل ٢. 0.40
شكل ٣. 0.50
شكل ٤. 0.20
شكل ٥. 0.45
شكل ٦. 0.55
شكل ٧. 0.40
شكل ٨. 0.40
شكل ٩. Hard to tell, the disc is a bit tilted
شكل ١٠. Looks very flat, no physiological cup